معنی پیشوایی کردن
فارسی به انگلیسی
Lead
فرهنگ فارسی هوشیار
(مصدر) قیادت کردن امامت کردن رهبری کردن.
پیشوایی
عمل پیشوا امامت قیادت رهبری: پس در روزگار پادشاهان این خاندان. . . برانم از پیشواییها و قضاها و شغلها که ویرا (بوصادق تبانی را) فرمودند. . . . یا پیشوایی فرستادگان. پیشواز رفتن پذیره شدن.
امامت کردن
(مصدر) پیشوایی کردن، پیشنمازی کردن.
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
تسلط، حکومت، رهبری، ریاست، زعامت، سروری، فرماندهی، فرمانروایی، قیادت
فارسی به آلمانی
Die hegemonie [noun]
فرهنگ عمید
سرکردگی، رهبری،
فارسی به عربی
هیمنه
واژه پیشنهادی
لغت نامه دهخدا
امامی کردن. [اِ ک َ دَ] (مص مرکب) امامت. پیشوایی کردن. امامت کردن. پیشنمازی کردن. رجوع به امامت شود.
امامت کردن
امامت کردن. [اِ م َ ک َ دَ] (مص مرکب) پیشوایی کردن. || پیشنمازی کردن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به امامت شود.
معادل ابجد
613